آترینا عشق زندگی ماآترینا عشق زندگی ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

لحظه های شیرین با تو

19 ماهگی

1393/8/18 15:15
نویسنده : مامان
285 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزکم تو پست قبلی از کنار گذاشتن پوشکت نوشتم علاوه بر این دخترم واقعا تو حرف زدن پیشرفت کرده دیگه قشنگ منظورتو میرسونی با گذاشتن کلمات کنار هم، تازگیها هم فعلارو درست میگی مثلا قبلن که میترسیدی ميگفتی تسید ولی الان میگی تسیدم. یه چند تا کلمه رو به زبون خودت مینویسم :گخ (گل)، ماشی (ماشین)، بل کن (بغل کن)،بابا که از سر کار میاد میگی (مامان، بابا اومد.)،هر چی از دستم میگیری میگی (مسی ممنون)، تا تلفن زنگ میخوره میدوی بر میداری میگی (الو دلام خوبی)اگه بپرسن چه خبر میگی سماتی یعنی سلامتی، میپرسن خوبی میگی مسی ممنون بعدشم میگی بیا اینجا مثلا تعارف میکنی بیان خونمون آخه دخترم واقعا مهمون نواز با اومدن کسی خونمون انقد ذوق میکنی که کلی دور خونه میدوی. 

انقد مهربونی هر کی رو خیلی دوست داری صورتشو سفت میچسبونی به صورتت و فشار میدی آخرشم یه ماچ آبدار میکنی. 

تا صبح از خواب بیدار میشی میگی مامان کاتون (کارتون). 

وقتی خوابت میاد میگی بییم بخوابیم. 

تا حوصلت سر میره میگی بییم بازی یا میگی بییم تاتا، سیسی (ستایش). 

به محض اینکه گشنه میشی میگی به بخوریم. 

میخوایم بریم بیرون ذوق زده میشی میری کاپشنتو میاری میگی بپوش بییم اگه یه کم دیر کنم گریه میکنی میگی مامان بییم دیگه. 

شب که میشه میریم تو تخت به هر بهونه ای میخوای بری یه بار میگی جیش، یه بار میگی آب یا پا میشی رو تخت میرقصی میگی نانا یعنی نانای بزار برقصم که کلی از دستت میخندیم. 

راستی ما امسال چون سرد بود محرم تو خونه بودیم ولی رو عاشورا که بابا نذر گوسفند داره رفتیم شهرک مامانی و شما با بابا و مامانی رفتین تو دسته که شما کلی خوشت اومده بود سینه هم میزدی ميگفتی حوسن(حسین) آخرشم با گریه رفتیم خونه نمیخواستی بیای هم بارون بود و هم سرد. 

خلاصه تا جایی که ذهنم یاری داد نوشتم که چقدر شیرین زبونو بامزه شدی که میخوام بعضی موقعها قورتت بدم عشق کوچولوی من. 

این ماه هم خداروشکر به خوبیو سلامتی گذشت ايشالا همیشه سلامت باشی نفسم. تا پست بعدی به خدا میسپارمت بوس 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)