آترینا عشق زندگی ماآترینا عشق زندگی ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

لحظه های شیرین با تو

20 و21 ماهگی گلم

1393/10/17 8:41
نویسنده : مامان
349 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامان این روزا هوا خیلی سرد و آلودست یه بارونو برف هم نمیاد فکر کنم امسال اصلا برف نبینیم و ما خانوادگی همش درگیر سرماخوردگی هستیم به همین خاطر نمیتونم زود به زود بیام پست جدید بزارم و از شیرین زبونیات وکارای جدیدت بنویسم عشقم. 

آترینای گلم که واقعا ماشالا خیلی قشنگ حرف میزنی بیشتر کلمات رو بلدی و دیگه کامل منظورتو میفهمم. 

عاشق بازی کردنی و همش دوست داری باهات بازی کنم مثلا وقتی دارم کار میکنم انقد میگی مامان بیا بازی کنیم که مجبور میشم کارو ول کنم و یه جورى سرتو گرم کنم تا به کارام برسم. 

یه سه ماهی میشه که برات دفتر نقاشی، مداد رنگی گرفتم یه ذره خط خطی میکنی بعد همش میگی مامان نی نی بشک (بکش) خلاصه شدم نقاش شما. 

علاقه شدیدی به بابا داری طوری که شبا سفت بغلش میکنی تا خوابت ببره تا صبح، خلاصه یه شب تصمیم گرفتیم که شما رو تو تخت خودت بخوابونیم که عادت کنی که خودمم اومدم تو تختت ولی دریغ از خواب، بابا دلش طاقت نیاورد گفت بزار یه چند ماه دیگه تو بغل من بخوابه با اینکه اذیت میشه و راحت نمیخوابه منم گفتم حالا 2 سالت شد جدات میکنم. 

با تلفن قشنگ حرف میزنی میگی سلام خوبی سلاتی (سلامتی) مرسی ممنون آسس (خدافظ). 

تازگیا یه کم به کارتون علاقه نشون میدی تا صبح بیدار میشی میگی مامان کاتون بزار. 

واقعا اجتماعی هستی تا یه بچه میبینی سریع با ذوق میری سمتش دستشو میگیری بوسش میکنی ولی از شانس ما طرف هر بچه ای میری گریه میکنه. 

عاشق لباسی هر لباسیو نمیپوشی همش میخوای لباس بیرون تنت کنی تازگیا در کمدتو خودت باز میکنی خودت میخوای لباستو انتخاب و عوض کنی که خلاصه با لباس عوض کردنت درگیریم میگی اینو بپوشم خودم بپوشم. 

وقتی لباس مهمونی تنت میکنم میگی وای میری جلوی آیینه خودتو نگاه میکنی میگی مامان منو ببین منم میگم خیلی قشنگ شدی ذوق میکنی میری پیش بابا میگی بابا منو ببین. 

وقتی دارم غذا درست میکنم میگی مامان بل (بغل) کن ببینم اگه بغلت نکنم میری صندلیتو میاری که بیای بالا ببینی. 

یه کارای عجیبو خطرناکی میکنی که اصلا نمیشه یه دقیقه تنهات گذاشت مثلا از نرده تختت میری بالا خودتو میندازی تو تخت، یا میری تو تاپت وایمیسی چند بار پرت شدی اما بازم ول کن نیستی تا ازت غافل میشم داری یه کار خطرناک میکنی، یا از صندلی غذات میری بالا میشینی توش بعد همش توش پامیشی وایمیستی خلاصه خیلی نترسی با اینکه خیلی بلا هم سرت میاد اما بازم تکرار میکنی، خدا کنه بزرگ شدی بیشتر مواظب باشی و از خطر بترسی البته الان همش به خاطر شیطنته. 

راستی چند بار جمعه ها رفتیم شهربازی سر بسته دنیای نور که خیلی کیف کردی خودت قشنگ ژتونو میگرفتیو مینداختی بازی میکردی، بیشتر از همه با استخر توپ کیف کردی که بعد از یه ساعت با گریه به زور اومدی بیرون. 

دخترم مثل خودمان واقعا بااحساسی وقتی اذیت میکنی میگم آترینا خسته شدم یه دقیقه بشین میای بغلم میکنی سفت بعد بوسم میکنی میگی مامان بشید (ببخشید) که دلم ضعف میره منم سفت بغلت میکنم میگم مامان تو هم منو ببخش بعد هم کلی ماچ آبدار. 

تازگیا خیلی لجباز شدی وقتی میگم آترینا خطرناکهانگار اصلا نمیشنوی بازم کارتو تکرار میکنی که فقط باید بگیرمت که نکنی البته فکر کنم اینم اقتضای سنته که ايشالا درست میشه. 

عاشق حمومی تا موقعی که آب بازی میکنی صدات در نمیاد تا سرت آب میریزم شروع میکنی به غر زدن که منم آرومو با بازی میشورمت اما کلا حموم بردنت داستانی داره. 

تا اذان میگه میگی مامان بریم الا (الله) منظورت نمازه قشنگ ادای وضو در میاری دستتو میکشی رو پاهات مسح میکنی بعد میری چادرتو از کشو میاری قشنگ ادای منو در میاریو نماز میخونی من که کلی حال میکنم خدا کنه همیشه واسه نماز اول وقت عجله کنی عزیزم. 

تو غذاها به زرشک پلو، سوپ و ماکارونی علاقه داری تو میوه‌ها به خیار و پرتغال و نارنگی. 

میوه ها رو تا حدودی میشناسی اسماشونو هم بلدی مثل موز، خیار (خیا)،پرتغال (پغال)، نارنگی (ناگی). 

به خونه مامانم نزدیک میشی میگی باباجی باباجی یعنی میفهمی به خونه مامانی بابا میگی عمه چون عمه هم میاد اونجا رو به اسم عمه میگی. 

از پشت تلفن صداهارو میشناسی تا صدای خاله مژگان رو میشنوی میگی سی سی (ستایش) کو.

ببخشید که زیاد شد آخه کارات انقد قشنگه دوس دارم بدونی میدونم بعدها که میخونی واسه خودتم جالبه البته خیلی چیزارو ناخواسته جا انداختم اما تا جایی که الان ذهنم یاری داد نوشتم. 

فرشته کوچکم همیشه دوستت دارم و از خدا به خاطر داشتنت بینهایت ممنونم خدایا شکرت، ايشالا خدا حفاظت باشه به خدا میسپارمت تا پست بعدی اگر خدا خواست. 

 

 

 

پستونک عروسک

این کلاه شال گردن زیبا رو مامان بابایی زحمت کشیدن برات بافتن و اون دامن رو خاله بابایی لطف کردن برات بافتن از اینجا دستشونو میبوسم. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامی جون
13 بهمن 93 17:20
سلام خاله جون مااا اومدیم بایه آپ جدید بیایید وبمون منتظرنظرات زیباتون هستیم.. سلام عزیزم واقعا خوشحالم میکنی سر میزنی، دختر ماهتونو ببوسید.