آترینا عشق زندگی ماآترینا عشق زندگی ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

لحظه های شیرین با تو

نوروز 94

سلام دختر بهاری من، این فصل رو خیلی دوست دارم چون خداوند یه گل خوشگل تو این فصل زیبا بهم هدیه داد که واقعا به خاطر این نعمت باارزش ازش ممنونم.  عشق من اول از همه این سال جدید رو بهت تبریک میگم ایشالا همیشه سالمو و شادو خوشبخت و موفق باشی عزیزکم.  یه شب قبل از تحویل سال به همراه ستایش اینا و مامانی اینا دو ماشینی رفتیم ویلای پدر آقا مهدی توی نوشهر، خداروشکر توی ترافیک هم نموندیم و خیلی راحت رفتیم، چهار شب اونجا موندیم و لحظه تحویل همه بیدار بودیم و شما کلی کیف کردی خیلی خوب بود اگر تو خونه های خودمون بودیم انقدر لذت نداشت اون لحظه با بهترین ها یه صفای دیگه ای داشت خلاصه چهار روز واقعا خوش گذشت، ما باید زود تر بر میگشتیم چون...
10 فروردين 1394

23 ماهگی و بوی بهار

سلام عزیزم  چیزی به سال 94 که سال بزه نمونده خونه تکونی هم در حال تموم شدن هست امسال خودم تنها کم کم شروع کردم که فکر میکنم خیلی بهتره کمتر خسته شدم.  دوباره نزدیک عید شد هیجان و یه حس عجیب از موقعی که شما به دنیا اومدی دارم خاطرات نزدیک زایمان، یه حسی که خیلی خوبه چون واقعا خوشحالم که نزدیک به دو سال هست که خدا یه فرشته نازو مهربون بهم داده که خدا رو شکر دومین سال رو به سلامتی با همیم خدایا شکرت بابت این همه نعمت.  حالا بریم سراغ شیرین زبونیات که کشته مردشم :وقتی لباس تنت میکنم بریم بیرون میری جلوی آیینه میگی مامان وای چه خوشجل (خوشگل) شدم که یعنی ازت تعریف کنم، تا از دستت عصبانی میشم وقتی خرابکاری میکنی میگی مامان بشید...
17 اسفند 1393

22 ماهگی عشقم

سلام عزیز دل مامان دختر شیرین زبونو مهربونم  این ماه خیلی راحتر صحبت میکنی خیلی قشنگ جمله بندی میکنی مثلا میگی :مامان کفشمو بپوش (پام کن)،یا. مامان چایی بخوام (بخورم)، آب بییز (بریز) بخوام (بخورم)  خلاصه اینکه قشنگ منظورتو میرسونی.  چون هوا سرده نمیتونم ببرمت پارک، یه سره میگی مامان بییم پاک میگم سرده میگی بییم شبازی (شهربازی)، تو این ماه دو بار رفتیم شهربازی دنیای نور کلی کیف کردی روابط عمومیت هم خیلی خوبه سریع با بچه ها دوست میشی، دست یه دختره که فکر کنم یه سالی ازت بزرگتر بود گرفته بودی بهش ميگفتی بیا بییم بازی، خلاصه بچه های مردمو دنبال خودت میکشونی انقد سریع رابطه برقرار میکنی همه تعجب میکنن میگن چه جالب تازه بچه...
5 اسفند 1393

20 و21 ماهگی گلم

سلام عزیز دل مامان این روزا هوا خیلی سرد و آلودست یه بارونو برف هم نمیاد فکر کنم امسال اصلا برف نبینیم و ما خانوادگی همش درگیر سرماخوردگی هستیم به همین خاطر نمیتونم زود به زود بیام پست جدید بزارم و از شیرین زبونیات وکارای جدیدت بنویسم عشقم.  آترینای گلم که واقعا ماشالا خیلی قشنگ حرف میزنی بیشتر کلمات رو بلدی و دیگه کامل منظورتو میفهمم.  عاشق بازی کردنی و همش دوست داری باهات بازی کنم مثلا وقتی دارم کار میکنم انقد میگی مامان بیا بازی کنیم که مجبور میشم کارو ول کنم و یه جورى سرتو گرم کنم تا به کارام برسم.  یه سه ماهی میشه که برات دفتر نقاشی، مداد رنگی گرفتم یه ذره خط خطی میکنی بعد همش میگی مامان نی نی بشک (بکش) خلاصه شدم نق...
17 دی 1393

جمعه 23 آبان :یه روز غمگین

سلام دختر گلم امروز واقعا یکی از بدترین روزای عمرم بود ظهر بود که با پیام وایبر فهمیدم خواننده محبوبم مرتضی پاشایی امروز بعد از گذشت یه دوران سخت بیماری (سرطان معده) درگذشت.  اولش باورم نمیشد میدونستم بیمارستانه و حالش خوب نیست ولی انگار نمیخواستم باور کنم واقعا دلم گرفته و حال خوبی ندارم فقط میتونم براش دعا کنم که روحش آرامش داشته باشد از دوستان عزیزی که پاشایی رو دوست داشتن میخوام یه صلوات براش بفرستن ممنون.  واقعا زود و تو اوج رفت خدا رحمتش کنه. ...
23 آبان 1393

19 ماهگی

سلام عزیزکم تو پست قبلی از کنار گذاشتن پوشکت نوشتم علاوه بر این دخترم واقعا تو حرف زدن پیشرفت کرده دیگه قشنگ منظورتو میرسونی با گذاشتن کلمات کنار هم، تازگیها هم فعلارو درست میگی مثلا قبلن که میترسیدی ميگفتی تسید ولی الان میگی تسیدم. یه چند تا کلمه رو به زبون خودت مینویسم :گخ (گل)، ماشی (ماشین)، بل کن (بغل کن)،بابا که از سر کار میاد میگی (مامان، بابا اومد.)،هر چی از دستم میگیری میگی (مسی ممنون)، تا تلفن زنگ میخوره میدوی بر میداری میگی (الو دلام خوبی)اگه بپرسن چه خبر میگی سماتی یعنی سلامتی، میپرسن خوبی میگی مسی ممنون بعدشم میگی بیا اینجا مثلا تعارف میکنی بیان خونمون آخه دخترم واقعا مهمون نواز با اومدن کسی خونمون انقد ذوق میکنی که کلی دور خونه ...
18 آبان 1393

19 ماهگی و کنار گذاشتن پوشک

سلام دختر عسل مامان باز اومدم تا از یه کار عجیبت بگم که داری با کارات میگی مامان من دارم بزرگ میشم.  توی اینماه  اتفاقی افتاد که واقعا ناخواسته بود اول از همه بگم که شما پوست فوق العاده حساسی داری یه بار یه النگوی پلاستیکی دستت کردی فرداش همه دستت بیرون ریخت آخه به بدل خودم هم حساسیت دارم اما نه به پلاستیک خیلی برمون عجیب بود ولی دکتر گفت همونطور که هر پوشکی بهش نمیسازه بقیه چیزها هم به خاطر پوست حساسش نمیسازه اول ماه بود مثل همیشه از پوشک پریما که فقط همین پوشک بهت میسازه استفاده کردم چون بارها به خاطر حساسیت به پوشک اذیت شده بودیم پریما تنها پوشکی بود که بهت میساخت مثل همیشه 3 4 ساعت یه بار عوضت میکردم از خیلی وقت پیش هم سر لگن...
17 آبان 1393